دست آلوده یهود به خون رسول خدا(ص) | |
علی خضریان |
-حادثهای بسیار تلخ و ناگوار پس از پایان جنگ خیبر رخ داد و چون رسول خدا(ص) خیبر را فتح کرد و آرام گرفت، یکی از زنان یهودی خیبر به نام «زینب بنت حارث» که پدر، برادر و شوهرش را از دست داده بود به تحریک یهودیان بازمانده، گوسفندی را کشت و سپس زهر کشندۀ تبآوری را به تمام گوشت و مخصوصاً شانه و سردست آن زد و آن را مسموم کرد. چون غروب شد و رسول خدا(ص) به منزل آمد، زینب را دید و از او پرسید: کاری داری؟
او گفت: ای ابوالقاسم! هدیهای برایت آوردهام.
هرگاه چیزی را به پیامبر(ص) هدیه میکردند، وی آن را قبول میکرد و از آن میخورد؛ از این رو، پیامبر(ص) دستور فرمود تا هدیه او را گرفتند و در برابر آن حضرت نهادند. آنگاه پیامبر(ص) فرمود: نزدیک بیائید و شام بخورید! یاران آن حضرت که حاضر بودند، نشستند و شروع به خوردن کردند. همین که پیامبر(ص) از گوشت بازوی گوسفند خورد، به یاران خود فرمود: از خوردن این گوشت، دست بردارید که این بازو به من خبر میدهد که مسموم است. «بشر بن براء» گفت: ای رسول خدا(ص)، به خدا سوگند من هم از همین یک لقمه فهمیدم و علت آنکه آن را از دهان بیرون نینداختم، این بود که خوراک شما را ناگوار نسازم و چون شما لقمه خود را خوردید، جان خودم را عزیزتر از جان شما ندیدم و علاوه بر این، امیدوار بودم که این لقمه،کشنده نباشد. بشر هنوز از جای خود بلند نشده بود که رنگش مانند عبای سیاهی شد. او یک سال بیمار بود و نمیتوانست حرکت کند و بعد هم به همین علت، درگذشت.
رسول خدا(ص) زینب را فراخواند و پرسید: شانه و بازوی گوسفند را مسموم کرده بودی؟
گفت: چه کسی به تو خبر داد؟ فرمود: خود گوشت. گفت: آری.
پیامبر(ص) فرمود: چه چیزی تو را به این کار وا داشت؟
گفت: پدر، برادر و همسرم را کشتی و بر قوم من رساندی ... .[1]
علاوه بر نقلی که از واقدی بیان شد، «ابنهشام»،[2] «طبری»[3]و «ابناثیر»[4] نیز این واقعه را نقل کردهاند، ولی این سه مورخ بیان کردهاند که رسول خدا(ص) لقمه را بیرون انداخت و از آن گوشت، چیزی تناول نکرد؛ ولی آن زهر خطرناک، با آب دهان پیامبر(ص) مخلوط شد و همین، باعث شهادت آن حضرت شد. «یعقوبی»، مورخ بزرگ جهان اسلام نیز این جریان را در تاریخ خود ذکر کرده، ولی فقط به مسمومیت آن حضرت اشاره کرده و از شهادت آن حضرت سخن نگفته است.[5]
گفته شده که مادر «بشر بن براء» گفت: در مرضی که منجر به مرگ پیامبر(ص) شد، به دیدنش رفتم. رسول خدا(ص) که تب شدیدی داشت، فرمود: همان طور که اجر و پاداش ما دو برابر است، بلا و سختی ما هم دو چندان است. مردم میپندارند که من گرفتار ذات الجنب شدهام و حال آنکه چنین نیست و خداوند آن بیماری را بر من مسلط نکرده است و این ریشخندی است.
این، اثر لقمهای است که من و پسرت خوردیم و از آن روز، بیماری در من ریشه دوانده است؛ تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است. بنابراین رسول خدا(ص) از دنیا رفت؛ در حالی که شهید بود.[6]
مورخان و محدّثان شیعه نیز بیشتر به این سمت رفتهاند که علت رحلت رسول گرامی اسلام همان گوشت مسمومی بوده است که زینب، دختر حارث یهودی به آن حضرت خورانیده بود. علامه مجلسی در کتاب «جلاء العیون» چنین نقل میکند: در احادیث معتبر، وارد شده است که آن حضرت، با شهادت از دنیا رفت. چنان که «صفار» به سند معتبر، از حضرت امام صادق(ع) روایت کرده است.[7]
«ثقة الاسلام کلینی» نیز در «اصول کافی» به اصل توطئه، از قول امام باقر(ع) اشاره کرده است.[8]
در کتاب «فروغ ابدیت» نیز بعد از نقل این واقعه در پاورقی، چنین آمده است: «معروف این است که پیامبر(ص) در کسالت خود فرمود: این بیماری، از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد؛ زیرا اگر چه پیامبر(ص) اولین لقمه را بیرون انداخت، ولی آن زهر خطرناک، با آب دهان پیامبر(ص) مخلوط شد و روی دستگاههای بدن آن حضرت، اثر خود را گذاشت.»[9]
بنابراین، از مجموع آنچه بیان شد، میتوان نتیجه گرفت که مرگ پیامبر اکرم(ص) طبیعی نبوده، آن حضرت، با شهادت از دنیا رحلت کرده است و در این بین دست سازمان یهود نیز به این جنایت آلوده میباشد.
اما شهادت رسول گرامی اسلام(ص) در برهه حساس و مهمی رخ داده که باعث میشود برخی نظریات در خصوص اینکه ایشان بر اثر سوء قصدی به غیر از خیبر به شهادت رسیده باشند را تقویت نماید. همچنین فاصله چهار ساله بین عملیات خیبر تا شهادت رسول الله(ص) نیز اشکال بزرگ دیگری است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
از سوی دیگر نیز بسیاری از استنادات تاریخی حکایت از آن دارند که رسول گرامی اسلام خود در بستر بیماری اشاره به آن داشتند که بر اثر مسمومیت یک یهودی به شهادت خواهند رسید و مطابق روایات معتبر، با شهادت از دنیا رفتهاند.[10]
و البته اگر غیر از این باشد میبایست تعجب کرد، چرا که رسول گرامی اسلام طبق روایات و اسناد تاریخی بسیار، ایشان از هر نظر در زمینه رعایت بهداشت فردی و اجتماعی الگوی کاملی از دستورات اسلامی بودند و چه طور میتوان قبول کرد که محصول آن همه رعایت اصول و موازین، ایشان در سن 63 سالگی بیمار گردیده و بر اثر آن رحلت فرموده است؟ این در حالی است که متوسط عمر اعراب حتی در دوران جاهلیت بیش از این میباشد.
برخی معتقدند که شاید در تاریخ دست برده شده و کلمه «خیبر» را به آن افزودهاند تا خطی را در کورهراههای تاریخ گم کنند.
دوران کسالت و بیماری پیامبر(ص) درست در زمانی روی داد که ایشان پس از بازگشت از حجة الوداع فرمان تشکیل سپاهی بزرگ را برای حرکت به سوی «موته» (دهکدهای در سرزمین شام) صادر کردند. که البته این برای بار دوم بود که لشگریان اسلام برای رفتن به «موته» آماده میشدند. در ربیع الاول سال هشتم هجری، نیز گروه تبلیغی شانزده نفرهای از سوی پیامبر(ص) به «ذات اطلاح» از اراضی شام فرستاده شد که مردم آن منطقه نه تنها دعوت ایشان را به اسلام نپذیرفته، بلکه به گروه اعزامی حمله کرده آنها را از تیغ گذراندند. خبر این واقعه را یک زخمی که در میان کشتهها افتاده بود و شبانه توانست از آنجا خارج شود، به پیامبر(ص) رساند.
مقارن این واقعه، پیامبر(ص) پیکی را به سوی حاکم بصری فرستاد، غسانیان در موته، وقتی به هویت پیک پیامبر(ص) پی بردند، او را گردن زدند. پیامبر(ص) در جمادی الاول همان سال، لشگر سه هزار نفری به فرماندهی «جعفر بن ابیطالب» و «زید بن حارثه» و «عبدالله بن رواحه» به موته فرستاد که در آنجا مسلمین، با ارتشی متشکل از نظامیان رومی و قبایل همپیمان آن مواجه شد.
بعد از صلح حدیبیه، یهودیان که متحد خود را از دست داده بودند مجبور شدند به سراغ ابرقدرت زمان خود یعنی روم رفته و آنان را برای جنگ با مسلمانان با خود متحد سازند و آنان در موته که حدوداً هزار کیلومتر از مدینه فاصله دارد مستقر شدند.
علیرغم حضور صدهزار نفری رومیان در آن نقطه، جنگ جدی در موته رخ نمیدهد، علاوه بر آن، تعداد کشتههای اندک مسلمین در این نبرد که فقط سه فرمانده تعیین شده پیامبر(ص) و پنج مسلمان دیگر به شهادت میرسند و همچنین تفویض فرماندهی از سوی مسلمین به «خالد بن ولید»، بعد از شهادت سه فرمانده منتخب پیامبر(ص)، بسیار مشکوک میباشد.
اما به هر ترتیب سپاه اسلام در آن زمان به مدینه بازگشت و شام همچنان به عنوان آخرین دژ در مقابل رسیدن مسلمانان به بیتالمقدس باقی ماند.
و درست در زمانی که پیامبر(ص) «اسامه بن زید» را که جوانی 20 ساله بود به فرماندهی سپاه اسلام منصوب کرد تا به سوی موته پیش رود و شکست پیشین مسلمین در این منطقه را جبران کند، به یکباره و بدون هیچ سابقه قبلی، حال پیامبر(ص) دگرگون میشود که باید ریشه آن را در سفارشی که پیامبر اکرم(ص) پیش از اعزام سپاه به اسامه کرد جستجو نمود. پیامبر(ص) به اسامه سفارش کرد که سپاه را در نزدیکی موته ـ همانجا که پدرش در جنگ موته به شهادت رسیده بود ـ به مرزهای «بلقا» و «داروم» ـ که در سرزمین فلسطین است ـ داخل کند و سحرگاهان بر دشمنان خدا هجوم برد و این کار را آنچنان سریع انجام دهد که دشمن خبردار نشود.[11]
اسامه با سپاهی در اردوگاه «جرف» که نزدیک مدینه بود فرود آمدند تا وسایل سفر را فراهم آورند و آنگاه به طرف فلسطین حرکت کنند. در این هنگام پیامبر(ص) بیمار شدند و با انتشار خبر بیماری پیامبر(ص) سپاهیان از حرکت به سوی شام باز ایستادند و بسیاری به مدینه بازگشتند.
پیامبر(ص) از تأخیر حرکت سپاه اسامه نگران و ناراحت شد، شاید بیم آن داشت که بنیاسماعیل نیز مانند بنیاسرائیل در اثر تعلل در رفتن به جبهه مورد غضب خدا قرار گیرند و چهل سال از سرزمین موعود محروم گردند و وعدهای که خداوند در خصوص وراثت و خلافت شام و فلسطین به ذریه صالح حضرت ابراهیم داده بود شامل آنان نگردد.[12]
این مسئله باعث شد تا پیامبر(ص) با همان حال مریض و در آخرین روزهای حیات پر برکتشان به مسجد رفتند و بر منبر نشسته و پس از سپاس خدا و فرستادن درود بر شهدای احد و طلب آمرزش بر ایشان، فرمودند:
هان! ای مردم! من از تأخیر حرکت سپاه اسامه سخت ناراحتم، گویا فرماندهی اسامه برای برخی گران آمده و زبان به انتقاد گشودهاند،[13] قبلاً نیز از فرماندهی پدرش زید انتقاد کردند اما به خدا او لایق فرماندهی است، همچنانکه پدرش نیز لایق این کار بود.
من شما را در شاهراهی روشن و آشکار قرار دادهام، پس از من همچون بنیاسرائیل به اختلاف و چند دستگی نگرائید. ملت یهود پس از موسی کلیم الله دین خود را به ناچیز انگاشت و تار و پود ملیت خود را از هم گسست ولی من از شما میخواهم تا همچون بنیاسرائیل به خطا نروید و دین و دنیای خود را تباه مسازید، همیشه به هم نزدیک و با هم متحد باشید.
آنگاه پس از چند لحظهای سکوت فرمود:
یکی از بندگان، خدایش او را میان دنیا و آخرت و آنچه در پیشگاه خداست مخیر ساخت و او چیزی را که در پیشگاه خداست برگزید.[14]
این آخرین سخنان پیامبر(ص) با امت خود بود که میتوان به صراحت گفت که این وصیت به تمام امت اسلامی در تمامی قرنهاست و ایشان در آخرین سفارش خود به امت اسلامی بر پرهیز از اختلاف و اتحاد بین مسلمین تأکید نموده است و البته از نکات مهم دیگری که ایشان به آن سفارش کردند و مطمئناً محصول اتحاد امت اسلامی است و از آن بهعنوان شاهراهی روشن و آشکار نامبرده است حرکت برای نابودی یهودیان کفرپیشه میباشد و مطمئناً رسول گرامی اسلام هنوز هم از تأخیر سپاه اسامه سخت ناراحت است... .
به امید آن روز که بار دیگر سپاهیان محمد(ص) این سرزمین مقدس را از چنگال اسرائیل غاصب و ظالم رها سازند، و ذریه صالح و پیروان واقعی ابراهیم(ع) طبق وعده الهی وارث سرزمین قدس گردند و مجد و عظمت و شکوه خود را در جهان بازیابند.
[1]. محمد بن عمرواقدی، المغازی، ج 2، ص 517 الی 519.
[2]. ابن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 352.
[3]. تاریخ طبری، ج 2، ص 138.
[4]. ابن اثیر الجزری، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 598 و 599.
[5]. تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 416.
[6]. محمد بن عمرواقدی، المغازی، ج 2، ص 519.
[7]. محمد باقر مجلسی، جلاء العیون، ص 82 و 83.
[8]. اصول کافی؛ بحارالانوار، ج 2.
[9]. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 2، ص 664.
[10]. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 2؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 200.
[11]. عبدالکریم بیآزار شیرازی، داستان زندگی پیامبر(ص)، ج 20، ص 5.
[12]. خداوند در آیه 105 سوره انبیاء، وراثت و خلافت سرزمین موعود را به ذریه صالح حضرت ابراهیم× وعده داده است.
[13]. در روزهایی که سپاه اسامه برای جنگ آماده میشد. به پیغمبر اکرم(ص) گزارش رسیده بود که برخی میگویند: پیامبر(ص) جوانی نورسیده را برای جنگ شام بر بزرگان مهاجر و انصار فرماندهی داده است. عبدالکریم بیآزار شیرازی، داستان زندگی پیامبر(ص)، ج 20، ص 8.
[14]. پیش از این پیامبر(ص) با صراحت بیشتری در خصوص این ماجرا در میان نزدیکان سخن گفته بود. «ابومیهبه»، خدمتکار پیامبر(ص) نقل میکند: در یکی از شبهای بیماری پیامبر(ص) که ایشان بیخواب گشته بود به همراه من به قبرستان بقیع رفت. «ابومیهبه» میگوید: در آن شب رسول خدا میان قبرها ایستاد و خطاب به اهل قبور فرمود: سلام بر شما ای اهل قبور! خواب شیرین مرگ بر شما نوشین باد، اشباح فتنه و فساد همچون پارههای سیاه شب به اجتماع ما روی آورده و هر چه نزدیکتر میرسند قویتر میشوند، انتهایش از ابتدایش خطرناکتر است. سپس به جانب من برگشت و فرمود: ای ابا میهبه، کلید گنجهای جهان و زندگانی جاوید و پس از آن اقامت در بهشت را به من عرضه داشتهاند، و مرا میان ملاقات پروردگار و دخول بهشت مخیر ساختهاند اما من آخرت را که وصال دوست و دخول در بهشت است. برگزیدهام. عبدالکریم بیآزار شیرازی، داستان زندگی پیامبر(ص)، ج 20، ص 7.
وبلاگتون قبلا خیلی سریع تر به روز می شد
سلام
دستهای آلوده یهودو صهیونیست را در هر کدام از مشکلات مسلمانان میشود دید حتی اختلاف داخلی!!
بامطلب؛ خداکند که بیایی! به روزم .
یاعلی
ایامکم سعیدا انشاءالله
بسمه تعالی
پیرو این اطلاعیه به استحضار تمام عزیزان می رساند برخی افراد برای خراب نمودن چهره مدیریت این وبلاگ (ح.ق) با نام و آدرس این وب اقدام به گذاشتن نظرات و کامنت های بعضاْ ضد اخلاقی نموده اند و خواهشنمد است در صورت مشاهده چنین کامنت هایی در وبلاگتان بنده را در جریان قرار دهید .
سلام-خداقوت-با موضوع
چرا آمریکا دوباره مجبور شد از فتنه گران شکست خورده حمایت کند؟آپم -یه سری هم به ما بزنید
ما اهل کوفه هستیم ؟!
سلام
به روزیم و منتظر نظرات خوب شما.
جان خود در ره "اولاد علی" می بازیم
همچو "مالک" به "عدوان علی" می تازیم
ای که گویی که خلایق ز "ولی" خسته شدند
کوری چشم تو بر "سید علی" می نازیم
همسنگر سلام
مطالبتان را خواندم بسیار پرمحتواست. دعوت می کنم به وبلاگم سری بزنید . اگر مایل باشین تبادل لینک کنیم.
یا علی با سید علی
سلام بسیجی
من وبی ایجاد کردم که هدف از ایجاد اون اینکه بچُه بسیجی های کشور به نحوی باهم ارتباط پیدا کنند
اگه شما مایلید که با ما باشید سری به وب ما بزنید و آدرس خود و نام وب را بنویسید
Mjsi.blogfa.com
سلام برادر
اسم من جوان سایبری وبا افتخار اعلام می کنم شما مبارزان سایبری شدید و لینک هستید
یک خواهش کوچُک آپ کنید
خیلی زیبا و گویا و خوندنی بود
دستتون درد نکنه استفاده کردم
بدرود