ب مثل بسیجی

بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی

ب مثل بسیجی

بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی

امام صادق (ع) و روش برخورد با شبهات

امام صادق (ع) و روش برخورد با شبهات 

استاد طاهرزاده

در برخورد با مخالفان فرهنگی، دو چیز بسیار کارساز است. یکی «محتوا» و دیگری «روش». باید روشن شود از نظر معرفتی سخنی که شیعه می‌گوید ناظر بر افق‌هایی بلنداز حقیقت است. و نیز باید برای ارائه‌ی معارف شیعه از روشی خاص که متناسب آن معارف باشد، استفاده کرد. در این‌جا ما روش امام معصوم را تا حدّی متذکر می‌شویم. راوی می‌گوید که مفضل ـ یار مشهور امام صادق(علیه‌السلام) ـ در مکه بود، دید که یکی آن‌جا نشسته و عده‌ای هم دورش را گرفته‌اند. متوجه شد إبن‌أبی‌العوجاء است و دارد سخنان کفرآمیز می‌گوید و عملاً خدا و پیامبر را زیر سؤال می‌برد و شبهه‌پراکنی می‌کند. جناب مفضّل به غیرت دینی‌اش برخورد و شروع کرد به اعتراض، پیش خود گفت: ای وای ! چیزهایی که این می‌گوید، اگر به گوش مردم برسد، همه بی‌دین می‌شوند. فریاد زد: «یا عَدُوَّالله! اَلْحَدْتَ فی دینِ اللهِ». ای دشمن خدا! در دین خدا الحاد کردی. «وَ أنْکَرْتَ الْبارِیَ جَلَّ قُدْسُهُ» منکرِ حضرتِ حقی. خودش می‌گوید نتوانستم غضب خود را کنترل کنم. إبن‌أبی‌العوجاء گفت که چه خبر است؟! «ای مرد! اگر تو اهل کلامی، بیا بنشین بحث‌کنیم، و اگر از اصحاب جعفربن‌محمد هستی او با ما به این نحو مخاطبه ‌نمی‌کند. گفت: جعفر بن محمد، از ما بیشتر از آنچه تو شنیدی، از این کلمات شنیده و هیچ فحشی هم به ما نداده». 

 

 

 

عنایت بفرمایید؛ کسی این حرف را می‌‌زند که اصلاً امام صادق(علیه‌السلام) را قبول ندارد. در ادامه‌، در وصف امام صادق(علیه‌السلام) می‌گوید: «او مردی است حلیم و باوقار و عاقل و محکم و ثابت، که از جای خود به‌درنرود و از طریق رفق و مدارا پابیرون‌نگذارد. غضب او را سبک‌ننماید» ، به این معنی که حضرت در حین بحث با ملحدان نیز غضب ‌نمی‌کنند که سبک و بی‌محتوا بشوند. « بشنود کلام ما را و به همة دلایل ما گوش‌دهد به‌نحوی که گمان‌کنیم بر او غلبه‌کرده‌ایم و حجت او را قطع نمودیم ، آن وقت شروع کند به کلام ، پس باطل کند حجت و دلیل ما را به کلام کمی، و خطاب غیِر بلندی، ملزم کند ما را به حجت خود و عذر ما را قطع کند و ما را از ردّ جواب خود عاجز نماید ، فَاِنْ کُنْتَ مِنْ اَصْحابِه فَخاطِبنا بِمِثْلِ خِطابِه ، پس اگر تو از اصحاب اویی ، مانند او با ما گفتگو کن»[1].

عنایت بفرمایید که حضرت چگونه با کافر برخورد می‌کنند که إبن‌أبی‌العوجاء و امثال او رسیده‌اند به این‌که امام انسانی است با وقار و حلیم، خوب هم حرف‌های آن‌ها را گوش‌می‌دهد و سپس با کمترین کلمات آن سخنان را رد می‌کنند. رمز موفقیت شیعه را در آینده باید در روش امام صادق(علیه‌السلام) جستجو کرد. برای روشن‌شدن این امر به روش رقیبان شیعه نگاه کنید تا معلوم شود چرا آینده از آن مکتب امام صادق(علیه‌السلام) است. رقیبان شیعه یا اهل سنت هستند، که سخت تفکر مقابل خود را می‌کوبند و تکفیر می‌کنند، و یا جهان استکبار است که تهمت می‌زند. واین در حالی است هیچ‌کدام از این روش‌ها آینده ندارند.

امام(علیه‌السلام) به اینجا رسیده‌اند که یک وجه از حفظ اسلام، شناخت شبهه‌های امثال إبن‌أبی‌العوجاء‌ها است و نمی‌شود بگوییم دهانشان را ببندند و حرف نزنند وگرنه می‌گویند ما حرف‌های مهمی داریم نمی‌گذارند بزنیم و ظرفیت شنیدن آن را ندارند، و لذا امام(علیه‌السلام) اجازه دادند آن‌ها از زبان خودشان همه‌ی حرف‌هایشان را بزنند و تمام شخصیت فکری خود را معرفی کنندتا معلوم شود چه‌چیزی در چنته دارند. پس از آن معلوم کردند چگونه مبانی فکر آن‌ها دور از واقعیت است.[2] آری! حفظ اسلام به دو چیز است: یکی نشان‌دادنِ حقایق اسلام، و دیگری جواب‌دادن به شبهات.

این روش را مقایسه کنید با روش خلیفه‌ی دوم که متأسفانه در اهل سنت اعمال او حجت است برای کارهایشان. از انس روایت شده که عمربن‌خطاب صبیغ کوفی را به جهت سؤال از مشکله‌های قرآن آنقدر شلاق زد تا خون در پشتش جاری شد. و از زهری رسیده: عمر به جهت زیاد پرسیدن صبیغ کوفی از حروف قرآن او را زد تا خون از پشتش جاری شد[3]

از ابی‌العدیس روایت شده: ما نزد عمر بودیم که مردی آمد و گفت: ای امیرمؤمنان! «اَلْجَوارُ الْکُنَّسْ» چیست؟ پس عمر با شلاقش بر عمامة او زد تا عمامه از سرش افتاد و گفت: آیا حروری هستی؟[4] و نیز در تاریخ داریم که از احمد حنبل سئوالی ‌کردند، گفت: لا إله إلا الله، زمان پیامبر کسی از پیامبر این سؤال را نکرد، پس سؤالت بدعت و سؤال‌کردنت حرام است، جواب‌دادنش هم حرام است.

اگر می‌خواهید اسلام را حفظ‌کنید، دو نکته باید رعایت‌شود: اولاً: چشم خود را از شبهاتی که مطرح است نبندیم و آن‌ها را درست بشناسیم و معارف لازم جهت جوابگویی به آن‌ها پیدا کنیم. ثانیاً: روش جواب‌گویی به شبهات را از امام صادق«علیه‌السلام» بیاموزیم تا فضای علمی به فضای جنگ و جدل تبدیل نشود ودر نتیجه نور تشیع ظاهر گردد. آری! آنچنان دشمنان ما خود را برای زیر سؤال‌بردن مبانی دین - به‌خصوص شیعه- مجهز کرده اندکه برای دفع آن باید مجهز به اسلام ناب شد و نمی‌شود سؤال‌های نو را با جواب‌های کهنه دفع کرد و یا اجازه سخن گفتن به آن ها نداد.[5]

در یکی از مراکز آموزش‌عالی دانشجویان رشته دینی ـ عربی گفتند: ما در اینجا مسلمان آمده‌ایم ولی داریم کافر برمی‌گردیم، از بس شبهات فراوان است و ما نمی‌توانیم جواب دهیم. عرض کردم به‌هرحال نمی‌شود گوشتان را نسبت به این شبهات ببندید، باید شبهه‌ها را بشناسید، و جواب بدهید تا عظمت تفکرشیعه بیش از پیش برایتان روشن شود. نمی‌شود که عصبانی شد و حرص خورد.

محاجه‌های امامان«علیهم‌السلام» با ملحدین را در کتاب‌های احتجاجات مطالعه بفرمایید ببینید چگونه ائمه «علیهم‌السلام» شبهات زمان خود را می‌شناختند. طرف حتی در طواف کعبه می‌آمد خودش را به شانه امام می‌زد بعد شروع‌می‌کرد اشکال‌کردن. امام می‌گفتند: بعد از طواف بیا بنشینیم با هم صبحت‌کنیم. بعد از طواف هم می‌نشستند باحوصله با هم صبحت‌می‌کردند، بله باحوصله.

آنچه که می‌خواهم عرض‌کنم این است که اولاً: باید بدانیم شرایطْ گاهی شرایط شبهه است، شرایطی است که افراد اشکال‌دارند. إبن‌أبی‌العوجاء‌ها در جامعه‌ای پویا مثل جامعه تشیع فعّال هستند، آماده ‌بشوید با این‌ها به روش امام‌صادق(علیه‌السلام) برخوردکنید. و گمان نکنید اگر ابن‌ابی‌العوجاء قانع نشد کار شما بی‌نتیجه مانده، در آن صورت شما ثابت کرده‌اید در مقابل شبهه‌ی دشمنانِ دین حرف دارید.

جواب شبهات إبن‌أبی‌العوجاءها را عده‌ای دیگر هم می‌توانستند بدهند اما این‌که انسان بتواند باحوصله از شبهه استقبال‌کند، هنر این خانواده است. إبن‌أبی‌العوجاء خدمت امام(علیه‌السلام) می‌نشسته، شبهاتش را می‌گفته و جواب اشکالاتش را می‌گرفته‌است ‌و با این‌که عقیده‌اش عوض نمی‌شده ‌است، با این وصف می‌پذیرفته خدمت دانشمندی بزرگ رسیده، و لذا برای آن حضرت احترام قائل بوده و این چیزی بود که دشمنان اهل‌البیت«علیهم‌السلام» نمی‌خواستند.

شخصی در مدینه پس از صحبت با حضرت وقتی از خانه حضرت بیرون ‌می‌آید. از او می‌پرسند: چی شد؟ می‌گوید: همة علم در این خانه است. یک جا می‌گوید: اگر بناست معنا متجسم ‌بشود به جسمی، آن جسم، جسم صادق آل محمد است.

آیا فکرکرده‌اید در جامعة سطحی‌زده‌ای که آدم‌ها حوصله گوش‌دادن به حرف علمی را ندارند، این چهار هزار تا دانشمند کجا بودند؟! در جامعة سطحی اگر بگویند کجا کوپن می‌دهند، همه می‌دوند. بیشتر به مسائل سطحی و ملموس گرایش دارند، یک هنرپیشه را بیشتر می‌شناسند تا علماء را. حال در این جامعهْ امام صادق(علیه‌السلام) چهار هزار شاگرد از دانشمندان شیعه و سنی داشته‌اند! این یک هنربزرگ است که باید در روش و بینش آن حضرت دنبال کرد.

شبهه‌کنندگان می‌دانستند در خدمت امام که بروند، نه تحقیر می‌شوند نه مهرحماقت‌می‌خورند و نه البته نه تأیید می‌شوند و لذا حضرت سعی می‌فرمودند فضای علمی در جلسه برقرار کنند، حال اگر رقیب هوچی‌گری در می‌آورد حضرت با صبر و حوصله‌ی خود ضعف او را بر ملا می‌کردند. مصیبت امروز، این نیست که معارفی جهت مقابله با رقبا نداریم‌، مصیبت ما این است که تحمل شبهات رقیبان را ‌نداریم. که مثلاً برادر بنده، همسایة من و شما، فلان‌آقا، فلان‌خانم شبهه‌می‌کند و اصل نبوت و عدل را زیر سؤال‌می‌برد، می‌خواهیم یقه‌مان را پاره‌کنیم. نه آقا! نه شما یقه‌ی خودت را پاره کن و نه یقه‌ی طرف مقابل را‌، بپذیرید که امروز باید حیات نوینی پیدا کنیم تا حقانیت تشیع روشن شود. امروز معاویه یک طرف نیست و علی(علیه‌السلام) یک طرف، تا شمشیرها سرنوشت اسلام را تعیین کنند. امروز شبهه‌کنندگان‌‌در متن جامعة اسلامی، به خودی ها در آمده‌اند تا با زبان خودی ها تهاجم فرهنگیِ خود را شروع کنند.

ای کاش روی این نکته کار می‌شد که چرا در آن زمان برای امام صادق(علیه‌السلام) خیلی مهم نبود بنی‌امیه برود و بنی‌عباس بیاید. امام(علیه‌السلام) در آن زمان متوجه شدند در فضایی که شبهه‌افکنان ایجاد کرده‌اند، اصل اسلام دارد از معنا خارج می‌شود و باید مبانی تئوریک اسلام در معارف و احکام شکل بگیرد. مگر یک عده‌ای به نام خون‌خواهی شهدای کربلا نیامدند از مردم بیعت‌گرفتند ولی نتیجه‌اش را سُفّاه و منصور عباسی بردند، چون معرفتی که بتوانند امام معصوم را از مدعیانی چون عباسیان بشناسند نداشتند. جامعه‌ی سیاست‌زده نمی‌تواند درست فکر کند، اول باید به آن کمک کرد تا درست فکر کند. بنی‌عباس متوجه ‌شده بودند امام فعلاً نمی‌خواهند حاکمیت را به‌دست ‌بگیرند اما علت آن را نمی‌دانستند، آزارهای گاه و بیگاه آنها به امام وسپس عذر خواهی هایشان به همین جهت بود.

یک وقت است شما دین را تبیین‌کرده‌اید و مبانی معرفتی و فقهی تشیع به‌خوبی تبیین شده، حالا با این مردمی که دین برایشان تببین‌شده ‌است، می‌توان حاکمیت را به‌دست ‌گرفت. وبا آن مردم چنان کاری ممکن نبود.

مگر زمان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که معاویه اسلام را تهدید‌می‌کرد، بسیاری از سردارهای سپاه امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به فتوای عمر روی کفش‌هایشان مسح ‌نمی‌کشیدند؟! هیچ کاری هم نمی‌شد بکنی و دیدید که حضرت امام حسن(علیه‌السلام) نتوانستند با آنچنان مردم، جلو معاویه ایستادگی کنند، چنین مردمی امام را هم تحویل معاویه می‌دادند.

امروز اگر شیعه در صدد است که تمدن اسلامیِ آینده را پایه‌گذاری کند باید بدانیمچگونه با شبهه برخوردکنیم. و در مقابل تندترین شبهات از کوره در نرویم و جا نخورید که فرزند و نزدیکانتان تحت تأثیر شبهات قرار گرفته‌اند. کار دشمن شبهه‌سازی است و کار ما هم طرح معارف است به نحوی که معلوم شود شبهه‌سازان، از معارفِ کافی برخوردار نیستند و روش امام صادق(علیه‌السلام) هم راهنمای ما است. راستی اگر إبن‌أبی‌العوجاء‌ها نبودند چگونه امام صادق(علیه‌السلام) و مکتب تشیع این‌چنین می‌درخشید؟ آیا ما نباید با بینش و روش خود تشیع را بدرخشانیم؟ مگر قلب شما امن نیست که حق پیش شماست؟! اگر نه، که هیچ، حق داری عصبانی شوی، ولی اگر می‌بینی رقیب شما در ظلمات است چرا با نور معرفت و اخلاق مسئله را روشن نکنیم و خود را از ضعفی که رقیبان ما دارند نرهانیم؟

ما وقتی مطمئنیم اسلام حرف دارد، وقتی به حقانیت مبانی نظری و علمی ولایت ‌فقیه مطمئنیم، وقتی به حقانیت اعتقاد به نبوت، و امامت امام مطمئن هستیم، چرا با آرامش و حوصله و احترام به رقیب، بحث را دنبال نکنیم. ما باید اینقدر آرام باشیم که اگر طرف امروز همه حرفهایش را زد و رفت، صد تا جوانی را هم که پای حرف‌هایش نشسته‌اند راگیج‌کرد و رفت، نگران نشویم، این دنیا فردا هم دارد. نگوحالا جوانان را کجا گیربیاوریم؟! نه، بی‌وقاریِ تو، سبکیِ تو بیشتر ضرر دارد، بگذارد حرف‌هایش را بزند. در این قضیه نمونه زیاد داریم، مثلاً آقا آمده ‌بود حرفش را بزند مخالفین او به جای این‌که بگویند: شما حرفت را بزن ما هم حرفمان را می‌زنیم، رفتند بلند گو را قطع ‌کردند که او حرفش را نزند. افرادی که آمده ‌بودند بحث را بشنوند با این‌که عقیده‌شان این نبود که این کسی که می‌خواهد این حرف‌را بزند حرف حسابی دارد ولی با این کار نوَددرصدِشان می‌گفتند: نگذاشتند حرف‌هایش را بزند، پس معلوم است حق با او بوده. آیا روش امام صادق(علیه‌السلام) این است؟! حالا چه کسی مقصر است؟!

اصلاً زمانه را نمی‌‌شناسند، فکرکرده‌اند در جبهه‌ی جنگ هستیم و باید به همدیگر گلوله شلیک کنیم. چطوری رزمندگان با یک آرامشی، قُرْبَةًإلی‌الله به جبهه می‌رفتند، هم نماز شبشان را می‌خواندند هم روز می‌جنگیدند؟! باید بدانید در جبهه جنگ فرهنگی چگونه عمل کنیده ؛ هم نماز شبتان را بخوانید و هم با آرامشی هچون آرامش امامتان با رقیب بحث ‌کنید. حق پیش شماست، دریادریا حقیقت پشت شماست. بایستید، بحث‌کنید، فکرتان هم مغشوش‌نشود.

اول این‌که امروزه باید برای خدا با شبهه‌کننده وارد مقابله شد. دوم این‌که وظیفه‌تان این است آمادگیِ رودررویی با شبهات، و احساس‌وظیفه‌نسبت به رفع آن‌ها را در خود به عنوان حفظ اصل اسلام بپرورانید، اعتقاد داشته باشید همین برخوردهای صحیح نسبت به دفع شبهه موجب رفع مشکل می‌شود.

برخورد با کفر بدون تأیید. تأییدِکفر، نه. ولی برخورد صحیح با کفر، آری! ممکن است عده‌ای از این‌طرف بیفتند؛ برای نزدیک‌کردن رقیب به خود از بعضی مبانی خود کوتاه بیاییم، این همان چیزی است که دشمنان شیعه می‌خواهند، تا بگویند هم ما حقیم و هم شیعه، ما پلورالیسم را به معنایی که دشمنان ما مطرح می‌کنند قبول‌نداریم؛ مبنی بر این‌که همه مکتب‌ها و ادیانِ فعلی حق می‌گویند! نخیر، به ادله‌ای محکم فقط فعلاً اسلام حق می‌گوید. اما این که چطوری ثابت‌کنیم فقط اسلام حق می‌گوید، این یک وقار و آرامش می‌خواهد.

یکی از کارهایی که حضرت صادق(علیه‌السلام) انجام دادند تربیت افرادی بود که می‌توانستند به شبهات پاسخ دهند ، فرهنگی که امثال هشام‌بن‌حکم را تربیت ‌می‌کند، نشان‌می‌دهد در این امر تواناست! اگر وقت می‌گذاشتید و محاجه‌های هشام‌بن‌حکم را مطالعه می‌فرمودید، مشخص می‌شدکه مکتب امام صادق(علیه‌السلام) ، اینقدر تواناهست که امروز ما بدون دلواپسی به استقبال شبهه‌ها برویم. یک شبهه نمی‌شناسیم که این فرهنگ به طور کامل و قانع‌کننده نتواند روشن‌جواب دهد. ما که یک چنین فرهنگی داریم، چرا نباید بدون دلواپسی به سراغ شبهه‌ها برویم؟

به عنوان نمونه دو محاجه از هشام‌بن‌حکم را می‌آوریم تا عزیزان متوجه جایگاه حضرت صادق(علیه‌السلام) در تربیت شاگردان برای دفع شبهات بشوند.

شیخ مفید در ارشاد نقل می‌کند که یونس بن یعقوب روایت کرده که در محضر امام صادق(علیه‌السلام) شرفیاب بودم که مردی از اهل شام بر آن حضرت وارد شده به او عرض کرد، من مردی هستم دارای علمِ کلام و فقه و عالم به احکام دین، و آمده‌ام با اصحاب تو مناظره کنم. پس از صحبت‌هایی که رد و بدل شد حضرت به مرد شامی فرمودند: با این جوان نورس ـ یعنی هشام‌بن‌حکم -گفتگو کن. گفت:حاضرم، پس مرد شامی به هشام گفت: در باره امامتِ این مرد یعنی حضرت صادق(علیه‌السلام) با من گفتگو کن. هشام چنان خشمناک شد که بر خود بلرزید، آنگاه رو به شامی کرد و گفت: ای مرد بگو بدانم آیا خدای تو برای بندگانش خیر اندیش‌تر است یا خودشان برای خود؟ شامی گفت: بلکه پروردگار من خیر اندیش‌تر است. هشام گفت: در مقام خیراندیشی برای بندگانش در باره دین‌شان چه کرده است؟ شامی‌گفت: ایشان را تکلیف فرموده و برای آنان در باره آنچه به ایشان تکلیف کرده برهان و دلیل برپاداشته و بدین وسیله شبهات ایشان را برطرف ساخته. هشام گفت: آن دلیل و برهانی که برای ایشان به پا داشته چیست؟ شامی گفت: او رسول خدا(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) است. هشام گفت: بعد از رسول خدا کیست؟ شامی گفت: کتاب خدا و سنت. هشام گفت: آیا امروز کتاب و سنت در باره آنچه ما در آن اختلاف کنیم به ما سود بخشد به طوری که اختلاف را از میان ما بردارد و اتفاق در میان ما برقرار سازد؟ شامی گفت: آری. هشام گفت: پس چرا ما و تو اختلاف کرده‌ایم و تو از شام به نزد ما آمد‌ه‌ای و گمان می‌کنی که به رأی خویش عمل کردن، راه دین است، در حالی که ما در یک رأی نیستیم و نتوانسته‌ایم در یک رأی باشیم؟ مرد شامی خاموش شد و در فکر فرو رفت. امام صادق(علیه‌السلام) به او فرمود: چرا سخن نمی‌گویی؟ شامی گفت: اگر بگویم ما اختلاف نداریم ، به دروغ سخن گفته‌ام، و اگر بگویم کتاب و سنت اختلاف را از میان برمی‌دارد بیهوده سخن گفته‌ام، زیرا کتاب و سنت از نظر مدلول و مفهوم توجیهاتی مختلف دارند، ولی من همانند همین پرسش‌ها را از او می‌کنم. حضرت فرمودند: از او بپرس. پس آن مرد شامی به هشام گفت: چه کسی خیراندیش‌تر از برای مردم است، خدای ایشان یا خودشان؟ هشام گفت: خدای ایشان . شامی گفت: آیا خداوند برای ایشان کسی را برپا داشته که ایشان را متحد گرداند و اختلاف از میان‌شان بردارد و حق را از برای آنان از باطل آشکار کند؟ هشام گفت: آری. شامی گفت: آن کیست؟ هشام گفت: اما در آغازِ شریعت آن کس رسول خدا(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) بوده، و اما پس از رسول‌خدا(صلواة‌الله‌علیه‌وآله) دیگری است. شامی گفت: آن کس دیگر که در حجت جانشین پیغمبر است کیست؟ هشام گفت: در این زمان یا پیش از آن؟ شامی گفت: در این زمان؟ هشام گفت: اینکه نشسته است- یعنی امام صادق(علیه‌السلام) - کسی که مردم از اطراف جهان به سویش رهسپار گردند و از روی دانشی‌که به ارث از پدر و جدّش به او رسیده از خبرهای آسمان ما را آگاه می‌کند. شامی گفت: من از کجا می‌توانم این حقیقت را بدانم؟ هشام گفت: هر چه می‌خواهی از او بپرس. شامی گفت: جای عذری برای من باقی نگذاشتی و بر من است که از او بپرسم. حضرت امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: ای مرد شامی من زحمت پرسش کردن را برای تو آسان می‌کنم و به تو خبر می‌دهم از جریان آمدنت و سفری که کردی. تو در فلان روز از خانه بیرون آمدی و ریز، ریز سفرش را فرمودند. مرد شامی گفت: همه را راست گفتید و به حضرت ایمان آورد.

در خبر دیگری داریم که:

و از یونس بن یعقوب نقل است که گفت: روزى جمعى از أصحاب و یاران که‏ حمران و ابن نعمان و ابن سالم و طیّار در میانشان بودند خدمت امام صادق (علیه‌السلام) جمع شده و گروه دیگرى در اطراف هشام بن حکم که تازه جوانى بود گرد آمده بودند، امام صادق (علیه‌السلام) رو به هشام بن حکم کرده فرمود: اى هشام، گفت: لبّیک اى زاده رسول خدا، فرمود: آیا گزارش نمى‏دهى که با عمرو بن عبید (در مباحثه) چه کردى و چگونه از او پرسش نمودى؟ عرض کرد: جلالت شما مرا مى‏گیرد و شرم مى‏دارم و زبانم نزد شما بکار نمى‏افتد! امام( علیه السّلام) فرمود: چون به شما امرى نمودم بجاى آرید.

هشام گفت: وضع عمرو بن عبید و خبر مجلس مسجد بصره او بمن رسید. بر من گران آمد، پس بسویش رفته و روز جمعه‏اى وارد بصره شده و به مسجد آنجا در آمدم، جماعت بسیارى را دیدم که حلقه زده و عمرو بن عبید در میان آنان بود، جامه پشیمنه سیاهى به کمر بسته و عبائى بدوش انداخته و مردم از او سؤال مى‏کردند، از مردم راه خواستم، بمن راه دادند تا در آخرِ مردم بزانو نشستم، آنگاه گفتم: اى مرد دانشمند من مردى غریبم، اجازه دارم مسأله‏اى بپرسم؟ گفت: بپرس، گفتم:شما چشم دارید، گفت: پسر جانم این چه سؤالى است، چیزى را که مى‏بینى چگونه از آن مى‏پرسى؟! گفتم: سؤال من همین طور است. گفت: بپرس پسر جانم، اگر چه پرسشت احمقانه است. گفتم: شما جواب همان را بفرمایید. گفت: بپرس.گفتم: شما چشم دارید؟ گفت: آرى،: با آن چکار مى‏کنید؟: با آن رنگها و اشخاص را مى‏بینم،: بینى دارید؟: آرى،: با آن چه مى‏کنى،: مى‏بویم.: دهان دارید؟: آرى،:با آن چه مى‏کنید؟: مزه را مى‏چشم،: گوش دارید؟: آرى،: با آن چه مى‏کنید؟: با آن صدا را مى‏شنوم،: شما دل دارید؟: آرى،: با آن چه مى‏کنید؟: با آن هر چه بر اعضاء و حواسم درآید تشخیص مى‏دهم.

گفتم: مگر با وجود این اعضاء از دل بى‏نیازى نیستید؟ گفت: نه، گفتم: چگونه؛ با آنکه اعضاء شما صحیح و سالم باشد (دیگر چه حاجت به دل دارى)؟ گفت: پسر جانم هر گاه اعضاى بدن در چیزى که ببوید یا ببیند یا بچشد یا بشنود تردید کند، آن را بدل ارجاع دهد تا تردیدش برود و یقین حاصل کند، من گفتم: پس خدا دل را براى رفع تردید اعضاء گذاشته است؟ گفت: آرى، گفتم: دل لازم است و گر نه اعضاء را یقینى نباشد. گفت: آرى. گفتم: اى أبا مروان (کنیه عمرو بن عبید) خداى تبارک و تعالى که اعضایت را بدون امامى که صحیح را تشخیص دهد و تردید را متیقّن کند وانگذاشته، این همه مخلوق را در سرگردانى و تردید و اختلاف واگذارد و براى ایشان امامى که در تردید و سرگردانىِ خود به او رجوع کنند قرار نداده؛ در صورتى که براى اعضاى تو امامى قرار داده که حیرت و تردیدت را به او ارجاع دهى؟!! او ساکت شد و جوابى نداد، سپس متوجّه من شده و گفت: آیا تو هشام بن حکمى؟ گفتم: نه، گفت: از همنشین هاى او هستى؟ گفتم: نه گفت: أهل کجایى؟ گفتم: أهل کوفه. گفت: پس تو همان هشامى. سپس مرا در آغوش گرفته و بجاى خود نشانید و خودش از آن جا برخاست و تا من آن جا بودم سخن نگفت.حضرت صادق (علیه السّلام) خندیدند و فرمودند: این را چه کسى به تو آموخت؟ عرض کردم: اى زاده رسول خدا بر زبانم جارى شد.

حضرت فرمود: بخدا سوگند این مطالب در صحف إبراهیم و موسى مکتوب است[6]‏

این را خدمتتان عرض کردم برای آن که حضرت صادق(علیه‌السلام) از این زاویه نیز نگریسته شوند، وگرنه نقش حضرت و مقام حضرت فوق‌العاده بیش از این حرف‌هاست، کافی است یک نگاهی به کتاب‌های روایی بیندازید تا چیزی از مقام و شخصیت آن حضرت برایمان روشن شود. لااقل به کتاب‌هایی مثل اصول کافی و تحف‌العقول که ترجمه شده و در اختیار همه هست نظر کنید و از انوار آن حضرت بهره‌ای بگیرید. ما باید آرام‌آرام به فرهنگ این خانواده نزدیک ‌شویم تا ببینیم چه غوغایی است!

پی نوشتها:

[1] - قَالَ الْمُفَضَّلُ فَلَمْ أَمْلِکْ نَفْسِی غَضَباً وَ غَیْظاً وَ حَنَقاً فَقُلْتُ یَا عَدُوَّ اللَّهِ أَلْحَدْتَ فِی دِینِ اللَّهِ وَ أَنْکَرْتَ الْبَارِیَ جَلَّ قُدْسُهُ الَّذِی خَلَقَکَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ وَ صَوَّرَکَ فِی أَتَمِّ صُورَةٍ وَ نَقَلَکَ فِی أَحْوَالِکَ حَتَّى بَلَغَ إِلَى حَیْثُ انْتَهَیْتَ فَلَوْ تَفَکَّرْتَ فِی نَفْسِکَ وَ صَدَقَکَ لَطِیفُ حِسِّکَ لَوَجَدْتَ دَلَائِلَ الرُّبُوبِیَّةِ وَ آثَارَ الصَّنْعَةِ فِیکَ قَائِمَةً وَ شَوَاهِدَهُ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ فِی خَلْقِکَ‏ وَاضِحَةً وَ بَرَاهِینَهُ لَکَ لَائِحَةً فَقَالَ یَا هَذَا إِنْ کُنْتَ مِنْ أَهْلِ الْکَلَامِ کَلَّمْنَاکَ فَإِنْ ثَبَتَتْ لَکَ حُجَّةٌ تَبِعْنَاکَ وَ إِنْ لَمْ تَکُنْ مِنْهُمْ فَلَا کَلَامَ لَکَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ أَصْحَابِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ فَمَا هَکَذَا تُخَاطِبُنَا وَ لَا بِمِثْلِ دَلِیلِکَ تُجَادِلُ فِینَا وَ لَقَدْ سَمِعَ مِنْ کَلَامِنَا أَکْثَرَ مِمَّا سَمِعْتَ فَمَا أَفْحَشَ فِی خِطَابِنَا وَ لَا تَعَدَّى فِی جَوَابِنَا وَ إِنَّهُ الْحَلِیمُ الرَّزِینُ الْعَاقِلُ الرَّصِینُ لَا یَعْتَرِیهِ خُرْقٌ وَ لَا طَیْشٌ وَ لَا نَزَقٌ یَسْمَعُ کَلَامَنَا وَ یُصْغِی إِلَیْنَا وَ یَتَعَرَّفُ حُجَّتَنَا حَتَّى إِذَا اسْتَفْرَغْنَا مَا عِنْدَنَا وَ ظَنَنَّا أَنَّا قَطَعْنَاهُ دَحَضَ حُجَّتَنَا بِکَلَامٍ یَسِیرٍ وَ خِطَابٍ قَصِیرٍ یُلْزِمُنَا بِهِ الْحُجَّةَ وَ یَقْطَعُ الْعُذْرَ وَ لَا نَسْتَطِیعُ لِجَوَابِهِ رَدّاً فَإِنْ کُنْتَ مِنْ أَصْحَابِهِ فَخَاطِبْنَا بِمِثْلِ خِطَاب) توحید المفضل ص 42 محاورة المفضل مع ابن أبی العوجاء(

[2] - البته ابن‌ابی‌العوجاء‌ها غیر از سلمان رشدی‌ها هستند که با تمام بی‌حیایی تهمت می‌زنند و دامان پاک پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و امام معصوم علی«علیه‌السلام» را آلوده و فاسد معرفی می‌کنند.

[3] - سنن دارمی، ج 1 ص54- الفتوحات‌الاسلامیه ج2 ص445.

[4] - کنزالعمال ج1 ص229- الغدیر ج 12 ص 185 به بعد.

[5] - البته این به این معنی نیست که تریبون در اختیار دشمنان گذاشته شود تا مراکزی که با پول بیت المال مسلمین تهیه شده جهت تبلیغ تفکر کفر آلود استفاده گردد .

[6] - الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2ص 368

نظرات 3 + ارسال نظر
زینب پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:21 ب.ظ http://ZEYNAB73.BLOGSKY.COM

سلام
فقط خدا میتونه کمکمون کنه...
متنتون خوب بود
موفق باشین

سلام
انشاالله کمکمون میکنه...

یک بسیجی جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:50 ب.ظ http://basiji88.blogfa.com

سلام

خیلی ممنونم از حضورتان

موفق و پیروز باشین

یاعلی

یک بسیجی جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ب.ظ http://basiji88.blogfa.com

سلام

وبتون داره خاک می خوره نمی خوای چیزی بنویسین؟؟

عیدتون هم مبارک

سلام عید شما هم مبارک
ببخشید یه کم سرم شلوغه...
انشاالله چشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد