به دریاقلی مدال بدهد، اما امروز پس از گذشت سالها در کنار
خرجهای میلیاردی برای آمادهسازی ورزشکاران برای کسب
عدم موفقیت در مسابقات برون مرزی و قراردادهای میلیونی با
بازیکنان بیهنر اگر خواستی میتوانی در قطعه 34 ردیف 92
بهشت زهرا(سلاماللهعلیها) با خواندن فاتحهای بر مزارش
مدالی بر روحش بیاویزی
دریاقلی" اوراق فروشی بود در گوشه "کوی ذوالفقاری" آبادان که در گورستانی از اتومبیلهای فرسوده زندگی می کرد.در ماههای آغاز جنگ،آبادان در محاصره نیروهای دشمن بود و در کوران اختلافات داخلی جناحهای سیاسی و آشفتگیهای ماههای آغاز جنگ در آستانه سقوط قرار داشت، تقدیر این بود که هنگامی که دشمن، غافلگیرانه از رودخانه بهمنشیر گذشته و وارد آبادان شده بود، تنها دریاقلی متوجه حضور و نیت شوم او بشود.
صدایی شنید. توی گورستان خودروها، میان آهنپارهها خوابیده بود که صدایی شنید. گمان کرد دله دزدی است که برای بردن دسترنج او آمده (و درست حدس زده بود) برخاست و آرام و با احتیاط به سوی صدا رفت. از میان نخلها سایههایی در حرکت بودند. دقت کرد. عراقیها! از رودخانه گذشته و از میان نخلهای کوی ذوالفقاری به طرف جاده خسروآباد، تنها جاده تسلیم نشدة منتهی به شهر در حرکت بودند. باید عجله میکرد. باید مردم را خبر میکرد. فاصله بعثیها تا جاده خسروآباد که با تصرف آن، محاصره آبادان کامل میشد چهار کیلومتر بود و فاصله دریاقلی تا مقر سپاه آبادان نه کیلومتر. نابرابر بود ولی پیرمرد چارهای نداشت. معطل نکرد، پرید روی دوچرخه و رکاب زد. نفسنفس زد و رکاب زد. بعثیها سرخوش و مطمئن به جاده خسروآباد نزدیک و نزدیکتر میشدند، اما بالاخره دریاقلی رسید. زودتر از بعثیها. از روی دوچرخه پایین پرید و فریاد زد «پس کجایید عامو... عراقیها از کوی ذوالفقاری آمدند.»
اگر هوشیاری و عزم و دلیری این مرد گمنام که چند روز بعد به شهادت رسید،نبود، کسی نمی داند چه حوادث تلخی پیش می آمد و نهایتا چه سرنوشتی برای مردم ایران- و حتی منطقه- رقم می خورد! دست کم این بود که آبادان با تلفاتی سنگین سقوط می کرد و بازپس گرفتنش نیازمند نبردهایی خونین تر و پرهزینه تر از فتح خرمشهر بود! جا دارد آنها که گذشته را به ارزانی می فروشند و به سادگی نفی می کنند، بدانند که اگر این شهیدان گمنام نبودند،آنها امروز چیز قابل توجهی برای معامله کردن و فروختن نداشتند!
این ابیات بی قدر ذکر خیر اندکی است از این دریا دل آبادانی :
آن سوی نخلها پُر سرباز دشمن است این شهر ِ در محاصره، شهر تو و من است
دشمن نفوذ کرده و این شهر بی پناه اینک به زیر چکمهّ ناپاک دشمن است
دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو چشم انتظار همت تو دین و میهن است
ای مرد اهل درد، بنازم به غیرتت این خانه ها هنوز پر از کودک و زن است
فردا - اگر درنگ کنی- کوچه های شهر میدان جنگ تن به تن و تانک با تن است
از راه اگر بمانی و روشن شود هوا تکلیف شهر خاطره های تو روشن است!
دریاقلی! رکاب بزن گرچه سهم تو از این دیار، ترکش و یک مشت آهن است
دریاقلی! به وسعت دریاست نام تو تاریخ در تلفظ نام تو الکن است
هی مرد ِ مرد از نفس افتاده ای مگر؟! همپای مرگ، کار تو امشب دویدن است
چون موجها به دامن ساحل نمی خزی دریایی و طریقت دریا تپیدن است.
به نقل از استاد محمد رضا ترکی
منبع:http://lahzebidari.blogfa.com |